برای شما مینویسم چون به گمانم میشناسمتان... سالهاست دلم میخواسته این را به شما بگویم، اما نمیدانستم چطور بگویم که زخم کهنهای تازه نشود. دلم میخواسته مرا حلال کرده باشید، قریب به 14 سال گذشته و کسی از آن روزهای من چیزی نمیداند و هر چه که پیش آمد در قدرت من نبود و بعدها مرور زمان هم مرا آدم دیگری کرد. کسی که جور دیگری میدید و زندگی میکرد و میخواست. پس از آنچه گذشت و میدانید، ورق زندگی من برگشت و روزهای سختی را پشت سر گذاشتم. روزهایی که حتی فکر میکردم ممکن است از آه دل شما باشد. به هر روی، قصه دراز است و مجال و حوصله کوتاه، ولی... لطفاً اگر از دست و دلتان میآید مرا حلال کنید. همیشه دعاگوی عاقبتبهخیریتان بوده و هستم و خواهم بود. گرچه، از مضمون اولین پیامتان خبرهای خوشی نگرفتم... و با یک احتمال بیاندازه تلخ همراه بود. ولی امید دارم که هم آن احتمال اشتباه باشد و هم زندگی شما بهتر از زندگی من گذشه باشد. بخوانید, ...ادامه مطلب
تابلوی نقاشی دیگری را شروع کردهام. پایاننامهام صبوری میکند با حالم. دستهایم همیشه میلرزند و لباسهایم به عرق سرد عادت کردهاند. قلبم از بیمحلّی کلافه است. روزها و مناسبتها بیاعتبار شدهاند. ب, ...ادامه مطلب
برخاستی که بر سر آتش نشانیام..., ...ادامه مطلب
لبریزم از آرامش، به گل نشستنِ یک باغ شمعدانی در دلم را به تماشا نشستهام و دائمالذّکرِ سپاسم به هر زبانِ ممکن. خدایا شکرت خدانگهدار سایهی پشتِ پنجره... آنِ دیگران., ...ادامه مطلب
از وقتی که تصمیم گرفتم با امید زندگی کنم، اتفاقهای ریز و درشت ِ خوب کم نیفتاد در مسیرم؛ مُسکّن های خوبی که هرکدام کمی دوام داشتند و بعد کم کم پشت سکه هایشان را نشان دادند، تا متوجهم کنند چه دُن کیشوتی هستم برای ماجرای خودم! بعد جملهی «اروین یالوم» ا, ...ادامه مطلب
چند روز گذشته، جواب یک آزمایش پزشکی، در خود فرو رفتهام کرده بود، خانوادهام چقدر دلواپس شدند و خودم را دچار حس فروریختگی غریبی کرده بود. وقتی با مسئلهی مجهولی دست به گریبان باشی، سخت ترین کار، عادی نمایی ست. ولی با این همه، شاید خودم بهتر از اطرافیانم موفق به انجامش شدم. احوالات غریبِ مسئلهای به, ...ادامه مطلب
کتابهای نخوانده زیاد دارم، اما دست و دلم کمتر به خواندن تازه ها میرود، در عوض به کتابهای از پیش خوانده فکر میکنم و گاهی ورق میزنمشان، دیشب دوباره به «مرگ نور» فکر میکردم؛ اثر «طاهر بن جلون*». داستانی ملهم از یک ماجرای واقعی، که در یکی از مخوفترین زندانهای تاریخ، در مراکش گذشته است. تعریف کرد, ...ادامه مطلب
از بهار به زمستان شدم، نه در ابعاد فصل حتی... همین که می دانم مقصدم اینجاست، سرفه های کهنه سلامم می کنند. بیرونم مسابقه ی دویدن است. محیطم، رنگ صبر می بازد و درونم، هم پا نمی شود. به زور دستش را می کشم به سمتشان. می برمش جایی که پیر شود، جایی که یادش بماند، که خواهیم رفت. یادش بماند به بهار آنجا دل , ...ادامه مطلب
شوپنهاور تو را به خودت نشان می دهد. شاد بشوی یا غمگین، یا متعجب یا عصبانی، هر چه بشوی، بی تفاوت نمی شوی به گمانم. بعدش یک کاری برای خودت می کنی. «در باب حکمت زندگی» را پیشنهاد می دهم. ترجمه محمد مبشری، چاپ انتشارات نیلوفر* ای روشنا، راهنمایم باش. *سر فرصت، چند نقل قول شاید نوشتم., ...ادامه مطلب
برای اولین بار است در زندگی ام، کسی در اولین نگاه ها عاشق من شده است و اسباب بسی تعجب... نمی دانم دیگرانی که در این شرایط قرار می گیرند، دقیقا چطور مدیریتش می کنند. تا به حال، کسانی از روی نوشته ها، و کسانی هم بعد از شناخت زیاد در مورد روحیات و مدل شخصیتی ام به من جذب شده اند، و این جذب شدن دیری نپاییده... یک نکته ی عجیبی که درمورد شما مردها وجود دارد این است که قدم پیش می گذارید با اصرار، و متمرکز بر بخشی از انسان مقابلتان که دلپذیر است، و آن بخش هایی که دوست ندارید را نادیده می گیرید، اولش می گویید مهم نیست، حتی اگر طرف مقابلتان به شما بگوید و پای عقل را از ,صورتی کمرنگ,صورتی کمرنگ به انگلیسی,مانتو صورتی کمرنگ,رژ صورتی کمرنگ,لاک صورتی کمرنگ,رنگ صورتی کمرنگ,رژلب صورتی کمرنگ,شال صورتی کمرنگ,سنگ صورتی کمرنگ,کفش صورتی کمرنگ ...ادامه مطلب