گوزنهای سوختن

ساخت وبلاگ

فردا آخرین کلاس نقاشی ترم دو و این تابستان است. به بچه‌های امسالم جور دیگری دلبسته‌ام، دارم تصور می‌کنم که چقدر دلتنگ خواهم شد و چقدر به مانا غبطه می‌خورم که هر روز می‌بیندشان.

امروز، یک سریال قدیمی دیدم و یادم افتاد که آن سال‌ها که پخش می شد درست ندیده بودمش. دو کاراکتر دوست داشتنی داشت، با بازی فردوس کاویانی نازنین و خسرو شکیباییِ همیشه خوب... فردوس کاویانی، چوپان ساده دلیست و شکیبایی سید معتمد یک آبادی.

تا جایی که یاد داشتم و پراکنده دیده بودم، طنز نه، اما پر از شخصیت‌های شیرین و بانمک بود، و حتی چالش‌ها بین رعیت و خان های سنگدل هم کمی خنده دار.

امروز، از اتفاق قسمتی را دیدم که ندیده بودم. روس‌ها آبادی را تصرف کرده بودند، سید و پسرعمو(فردوس کاویانی) و عده ی دیگری را اعدام کردند. شوکه شدم، عجیب و بی مقدمه گریه کردم، بغضش هنوز با من است و هزار دلیل دارد.

پسر عموی ساده دل، تکیه کلامش این بود که: «آدم باید هم این دنیا شهادت بده عمو، هم اون دنیا»، خیلی گریه کرد، خیلی گریه کردم، به یاد خونهای ریخته ی تمام پسرعموها و دخترعموهای بیگناهِ ساده دلم از آغاز تاریخ تا آخر دنیا... از جمله آن ششصد همشهری بیگناهم در سینما رکس آبادان، که بیست و نهم مرداد، سالگرد جاودان شدن سکانس زنده سوختنشان بود.

چه صبری...

شاهد بودن و شهادت دادن، چه صبری میخواد عمو...

مناظر دلخواه...
ما را در سایت مناظر دلخواه دنبال می کنید

برچسب : گوزنهای,سوختن, نویسنده : efeminostalgy2 بازدید : 145 تاريخ : شنبه 4 شهريور 1396 ساعت: 0:53