با نقطه چین های مهاجر

ساخت وبلاگ

می رسند، تماشایشان می‌کنم. ردیف و بلند و دور و منظم...  چشم هایم، آویخته‌اند از امتداد نقطه چینشان و می‌روند.

از جزء به کل تماشا کردن، محدود و نامطمئن است. 

از آن بالا، خیلی چیزها را نمی بینی، خیلی چیزها با هم یکی می‌شوند، در هم حل می‌شوند. اما سلطه ی نظر، هر تردیدی را مغلوب می کند. استادم می‌گوید این قلمروی ریاضی است. ریاضیِ بی برو برگرد، ریاضیِ محض، منطق. من می گویم ولی از کل، به جزء نگاه کردن هم نمی‌تواند اما و اگر نداشته باشد. یکی ندانسته انکار می کند، یکی دانسته... اما همیشه اجزایی هستند که کیفیت انکار، به وضعشان تفاوتی نمی دهد. 

آن بالا، شکوهی دارد، همه چیز را وسیع و بی انتها دیدن، قشنگتر و فرای حس می‌شد اما اگر شفافیت تصویر گم نمیشد در فاصله، و سهم ریزهای بزرگ ساز، پیدا بود همیشه... 

مناظر دلخواه...
ما را در سایت مناظر دلخواه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : efeminostalgy2 بازدید : 151 تاريخ : دوشنبه 18 ارديبهشت 1396 ساعت: 4:59