سفرِ آب و آدم

ساخت وبلاگ

برای آنکه هیچ چیز مثل گذشته نیست، گریه می‌کنم. برای آنکه خیلی چیزها برنمی گردد و خیلی آدم‌ها... بعد یاد لبه ی بزرگترین آبشار دنیا می‌افتم؛ به تمام میلیاردها سلول آب، وقتی که در کسری از ثانیه، در ارتفاع پیشین خود نیستند... وقتی که ازلی داشته اند، نهایتی دارند، و در بزنگاهِ آن پرتگاهِ ژرف و شگفت، سقوط، آنها را از آنچه بوده‌اند میگسلد، محروم می‌کند، و راهی تازه به سمت جاودانگی، نشانشان می‌دهد.

ذره‌ی آب بودن، از آدم بودن سخت تر بود اگر به آنچه دچارش بود، آگاه بود. ولی آدم بودن، به خاطر شاهد بودن، عامل بودن و متوجه شدن، آن کسری از ثانیه ی لب پرتگاه را هزارسال، کِش می‌دهد.

مناظر دلخواه...
ما را در سایت مناظر دلخواه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : efeminostalgy2 بازدید : 110 تاريخ : چهارشنبه 27 ارديبهشت 1396 ساعت: 7:38