مناظر دلخواه

متن مرتبط با «نشانه های تنهایی» در سایت مناظر دلخواه نوشته شده است

شکر نفسهای آخر را

  • شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید: <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align=""> بخوانید, ...ادامه مطلب

  • من از دوردست‌های رگِ گردنم

  • به تو ابرازهای کوچک و مبتذل کردن سیرَم نمی‌کند. به تو ابرازهای نفَس‌بُر کردن در توانم نیست؛ تو گفته‌ای که خیلی همین نزدیکی‌هایی، گفته‌ای امّا من نزدیکی‌های خودم نیستم گویا که لرز گرفته‌ام. تو به من بیا، فکرَم شو، خاطرَم شو، یادَم بده چطور برگردم به خودَم و از نزدیکی‌های خودم در تو به حَل شدن نزدیک‌تر شوَم، ابراز شوَم، آن‌گونه که لایقش هستی عزیزم، پناهَم., ...ادامه مطلب

  • زخم‌ گویه‌های ابدی

  • این روزها بیشتر از هر وقتی یادت می‌کنم. شکلِ صدایت را، طرحِ تکیده‌ی صورتت را... میان‌سالیم حالا. به آن روزها کم فکر می‌کنم، ولی قضاوت‌های عاقلانه‌تری در موردشان می‌کنم گویا. فکر می‌کنم که داشتم دست و , ...ادامه مطلب

  • من، راحیل و راه‌های بی‌پایان

  • روحیه‌ی باخته‌ام را می‌کوشم که برگردانم؛ از دل آن روزهایی که کمتر چیزی مانعِ واقعی‌ام بود. مدّتی عهد کردم برای ننوشتن و فشار زیادی تحمّل کردم. مدّتی تسلیمِ در و دیوارِ خانه شدم. مدّتی آیینهای ویژه‌ای , ...ادامه مطلب

  • چیزهایی برای یادآوری

  • وقتِ برگشتن، وسط جیغ جیغِ اتوبان، وقتی که از ضعف دلم به هم می‌خورد و مغزم، چشم‌هایم را جواب کرده بود، وقتی که در آنِ غفلتِ من از زمان و مکان، آن شبهِ تصادف اتفاق افتاد...  چرا آدم‌ها کمتر این لحظه‌هایشان را ثبت می‌کنند؟! هنوز تن لرزه دارم، و هنوز گرف,چیزهایی,یادآوری ...ادامه مطلب

  • گوزنهای سوختن

  • فردا آخرین کلاس نقاشی ترم دو و این تابستان است. به بچه‌های امسالم جور دیگری دلبسته‌ام، دارم تصور می‌کنم که چقدر دلتنگ خواهم شد و چقدر به مانا غبطه می‌خورم که هر روز می‌بیندشان. امروز، یک سریال قدیمی دیدم و یادم افتاد که آن سال‌ها که پخش می شد درست ندیده بودمش. دو کاراکتر دوست داشتنی داشت، با بازی فردوس کاویانی نازنین و خسرو شکیباییِ همیشه خوب... فردوس کاویانی، چوپان ساده دلیست و شکیبایی سید معتم,گوزنهای,سوختن ...ادامه مطلب

  • ای بادهای سرد مخالف!

  • صبوری ام را دردهای قدیمی و سوژه‌های جدید می دزدند، در لحظه تصمیم‌های عجیب می‌گیرم و زود به صرافتِ خودکنترلی می‌افتم، به دوش کشیدن این همه ایده و تواناییِ در حال فرسودن، تحمل کوه می‌خواهد، کوه نیستم که... اما تاب می‌آورم. , ...ادامه مطلب

  • خستگیهای خوب

  • روی نامهربان جیغ جیغویم را امروز، هم خودم دیدم، هم بچه‌ها... تحملم کم شده؟! بین کلاس‌ها رفتم و آمدم، با اعصابِ چکش خورده، آن موقع که هنوز نامهربان نبودم، نرگس دو بار بی دلیل گریه کرد، کار هر روزش است، در عوض آن فسقلی، زینب، که در کل نیم کیلو و نیم وجب است همه جا دنبالم است و هیچکدام از اخمهایم باور, ...ادامه مطلب

  • بگومگوهای نیمه شبانه

  • پشت پنجره، تَشْ بادِ شبانه می‌وزد، دوتا گربه سر هم جیغ می‌کشند و صدایشان، تنم را منجمد می‌کند. شعر کالی پشت در قلبم استخاره می‌کند، که در را باز کند یا نه، جیغ گربه ها فراموشش می‌کند که کارش چه بوده و در بزند که چه... آهنگ می‌شنوم، فکر می‌کنم، به فکرهایم نهیب می‌زنم، یکی به دو می‌کنیم، سر باید و نب, ...ادامه مطلب

  • درسهای مدام

  • یادآوری:به چشم هایم، به دستهایم، به گام هایم و به قلبم، لیاقت بده، مَحْیایم کن، ژرف و پربرکتم کن، لبریز و زایای لبخند، حمایت و دلگرمی، برای همه ی آنهایی که سر راهم قرار می دهی. اندوخته ی عشق و احترام زیادی که به من بخشیده ای، به پیشگاه خودت می آورم، بیاموز افشاندنش را، متبرکش کن و برویانش، هزار هزار مزرعه ی سبز را... , ...ادامه مطلب

  • قصه‌های منتظر

  • آخرین بار که مادر را دیدم،‌ شگفت‌زده‌ام کرد؛ تنهاییِ این 10- 9 ماهی که از هم دور بوده‌ایم،‌ او را با دفترش صمیمی‌تر کرده، رفت دفترش را آورد (قبلاً گفته بودم که تازگی فهمیدم برای خودش چیزهایی می‌نویسد)، گفت چیزی نوشته که دلش می‌خواهد بخوانم و نظر بدهم و نخندَم! دفترش را باز کردم، و یک قصه سلامَم کرد, ...ادامه مطلب

  • دست‌هایی که گرم‌شان می‌کنم

  • پای قول‌های خودت به خودت، بیش از هر حرف دیگری باید بایستی. برای همین دارم به این فکر می‌کنم که یک قولی به خودم بدهم. دلیل فکر کردن، امکان‌سنجی‌ست. قولِ دشوار من، ادوات و برنامه و چیزهایی لازم دارد که با فکر کردن و زیاد فکر کردن پیدا می‌شود. جای قولم که سفت شد، گفته می‌شود. قرارداد مهمی‌ست. اما یک خو, ...ادامه مطلب

  • شات های چک چک

  • با باران خوابیدم، با باران بیدار شدم، و صدایش مرا برد به پاییزهای مدرسه، به چاله‌چوله‌های سیمانیِ حیاط مدرسه که پر از آب می‌شد و به همدستیِ کوچه‌های گِلی، وادارمان می‌کردند چکمه‌ی «کفش ملی» بپوشیم؛ همیشه ساده و ارزان و در دسترس. یاد آن وقت‌ها که بعدِ, ...ادامه مطلب

  • با نقطه چین های مهاجر

  • می رسند، تماشایشان می‌کنم. ردیف و بلند و دور و منظم...  چشم هایم، آویخته‌اند از امتداد نقطه چینشان و می‌روند. از جزء به کل تماشا کردن، محدود و نامطمئن است.  از آن بالا، خیلی چیزها را نمی بینی، خیلی چیزها با هم یکی می‌شوند، در هم حل می‌شوند. اما سلطه , ...ادامه مطلب

  • از پشت پنجره های قدیمی

  • منصفانه اش این است، که هنوز قشنگترین عکس من، یادگار دوربین کهنه ی توست. ولی با لبخند باید بگویم که گذشته ها گذشته، ما برای هم درگذشته ایم. اما به آن روزها، احترام خواهم داشت، و یادت خوش. از آن که بودیم، درگذشته ایم، راه هایمان را یافته ایم، امیدوارم، و آن روزها، لابد به ما کمک کرده است., ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها